دهی است از بخش ایذه شهرستان اهواز. واقع درسیزده هزارگزی جنوب باختری ایذه. دارای 135 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات تأمین می شود. ساکنین از طایفۀ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از بخش ایذه شهرستان اهواز. واقع درسیزده هزارگزی جنوب باختری ایذه. دارای 135 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات تأمین می شود. ساکنین از طایفۀ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان کمازان شهرستان ملایر. واقع در 38هزارگزی جنوب شهر ملایر و 27 هزارگزی جنوب راه شوسۀ ملایر به اراک، با 431 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان کمازان شهرستان ملایر. واقع در 38هزارگزی جنوب شهر ملایر و 27 هزارگزی جنوب راه شوسۀ ملایر به اراک، با 431 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
مرد بزرگ. بزرگمرد، کدخدا و ریش سفید بازار و محله و اصناف. (برهان) ، در بیت زیر گویا مرادف کاروانسالار و بزرگ قافله است: سالار بار مطران مه مرد جاثلیق قسیس باربر نه و ابلیس بدرقه. سوزنی
مرد بزرگ. بزرگمرد، کدخدا و ریش سفید بازار و محله و اصناف. (برهان) ، در بیت زیر گویا مرادف کاروانسالار و بزرگ قافله است: سالار بار مطران مه مرد جاثلیق قسیس باربر نه و ابلیس بدرقه. سوزنی
ده کوچکی است از دهستان شهرکی بخش شیب آب شهرستان زابل. واقع در 24هزارگزی شمال خاوری سکوهه و یکهزارگزی جنوب راه فرعی بندزهک به زابل. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان شهرکی بخش شیب آب شهرستان زابل. واقع در 24هزارگزی شمال خاوری سکوهه و یکهزارگزی جنوب راه فرعی بندزهک به زابل. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان والانجرد شهرستان بروجرد. واقع در 20هزارگزی جنوب بروجرد. دارای 1221 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان والانجرد شهرستان بروجرد. واقع در 20هزارگزی جنوب بروجرد. دارای 1221 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نام یکی از دهستانهای بخش هندیجان شهرستان خرمشهر است. این دهستان در جنوب رودزهره واقع و محصول آن غلات دیمی و شغل اهالی زراعت و گله داری است و از 6 قریۀ بزرگ و کوچک تشکیل شده است. جمعیت آن در حدود 1600 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نام یکی از دهستانهای بخش هندیجان شهرستان خرمشهر است. این دهستان در جنوب رودزهره واقع و محصول آن غلات دیمی و شغل اهالی زراعت و گله داری است و از 6 قریۀ بزرگ و کوچک تشکیل شده است. جمعیت آن در حدود 1600 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان اربعه پایین (سفلی) بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. واقع در 49هزارگزی جنوب فیروزآباد. سکنۀآن 284 تن. آب از رود خانه فیروزآباد تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). قریه ای است در شش فرسنگی میانۀ شمال مشرق بشکان. (فارسنامۀ ناصری)
دهی است از دهستان اربعه پایین (سفلی) بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد. واقع در 49هزارگزی جنوب فیروزآباد. سکنۀآن 284 تن. آب از رود خانه فیروزآباد تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). قریه ای است در شش فرسنگی میانۀ شمال مشرق بشکان. (فارسنامۀ ناصری)
یکی از دهستانهای بخش بافت شهرستان سیرجان. جمعیت آن در حدود یک هزار تن و محدود است از طرف شمال به دهستان دشت آب و از خاور به دهستان کوشک و از جنوب به دهستان خبر. این دهستان وسط دو کوه واقع و هوای آن گرم معتدل است. شغل سکنه زراعت و مالداری است از 14 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است. مرکز دهستان قریۀ ده سرد می باشد. که در سی هزارگزی شمال دولت آباد واقع است و دارای 200 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
یکی از دهستانهای بخش بافت شهرستان سیرجان. جمعیت آن در حدود یک هزار تن و محدود است از طرف شمال به دهستان دشت آب و از خاور به دهستان کوشک و از جنوب به دهستان خبر. این دهستان وسط دو کوه واقع و هوای آن گرم معتدل است. شغل سکنه زراعت و مالداری است از 14 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است. مرکز دهستان قریۀ ده سرد می باشد. که در سی هزارگزی شمال دولت آباد واقع است و دارای 200 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش ایذه شهرستان اهواز. واقع در 14هزارگزی شمال باختری ایذه کنار راه مالرو تالنج به شکوری. دارای 110 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از بخش ایذه شهرستان اهواز. واقع در 14هزارگزی شمال باختری ایذه کنار راه مالرو تالنج به شکوری. دارای 110 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان گوران شهرستان شاه آباد. واقع در 38هزارگزی شمال باختری گهواره و 6هزارگزی دوشمیان، کنار رود خانه زمکان، با350 تن سکنه. آب آن از رود خانه زمکان و شراب هلول و راه آن مالرو است. اهالی آن از تیره تفنگچی هستند و زمستان برای تعلیف احشام خود به گرمسیر جگیران میروند. این ده در دو محل واقع به علیا و سفلی مشهور است و سکنۀعلیا 200 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان گوران شهرستان شاه آباد. واقع در 38هزارگزی شمال باختری گهواره و 6هزارگزی دوشمیان، کنار رود خانه زمکان، با350 تن سکنه. آب آن از رود خانه زمکان و شراب هلول و راه آن مالرو است. اهالی آن از تیره تفنگچی هستند و زمستان برای تعلیف احشام خود به گرمسیر جگیران میروند. این ده در دو محل واقع به علیا و سفلی مشهور است و سکنۀعلیا 200 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان گیسکان بخش بافت شهرستان سیرجان. واقع در 12هزارگزی شمال بافت و سر راه فرعی بافت - قلعه عسکر، با 250 تن سکنه. آب آن از چشمه است. مزارع ابهری، ده میرزا، ده نو، ده قاضی، دورودی جزء این ده است. و ساکنین آن ازطایفۀ لک هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان گیسکان بخش بافت شهرستان سیرجان. واقع در 12هزارگزی شمال بافت و سر راه فرعی بافت - قلعه عسکر، با 250 تن سکنه. آب آن از چشمه است. مزارع ابهری، ده میرزا، ده نو، ده قاضی، دورودی جزء این ده است. و ساکنین آن ازطایفۀ لک هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در 15هزارگزی جنوب ده دوست محمد نزدیک مرزافغانستان. سکنۀ آن 335 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در 15هزارگزی جنوب ده دوست محمد نزدیک مرزافغانستان. سکنۀ آن 335 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان. واقع در 5هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان. دارای 100 تن سکنه می باشد. آب آن از رود خانه مارون تأمین می شود. ساکنین از طایفۀ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان. واقع در 5هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان. دارای 100 تن سکنه می باشد. آب آن از رود خانه مارون تأمین می شود. ساکنین از طایفۀ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 5هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان. دارای 400 تن سکنه است. آب آن از رود خانه مارون تأمین می شود. ساکنین از طایفۀ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 5هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان. دارای 400 تن سکنه است. آب آن از رود خانه مارون تأمین می شود. ساکنین از طایفۀ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کردستان. واقع در 21هزارگزی شمال کوزران با 100 تن سکنه است. آب آن از چاه و راه اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کردستان. واقع در 21هزارگزی شمال کوزران با 100 تن سکنه است. آب آن از چاه و راه اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان صفائیه بخش هندیجان شهرستان خرم شهر که در 5 هزارگزی شمال خاوری هندیجان در کنارۀ خاوری رود خانه زهره واقع است. دشت و گرمسیر است و 160 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه زهره. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و حشم داری. راهش در تابستان اتومبیل رو است. ساکنان آبادی از طایفۀ افشار میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان صفائیه بخش هندیجان شهرستان خرم شهر که در 5 هزارگزی شمال خاوری هندیجان در کنارۀ خاوری رود خانه زهره واقع است. دشت و گرمسیر است و 160 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه زهره. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و حشم داری. راهش در تابستان اتومبیل رو است. ساکنان آبادی از طایفۀ افشار میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
مرکّب از: بی + مراد، آنکه به میل و آرزوی خود نمیرسد. (ناظم الاطباء)، ناکام: مراد بی مرادی را روا کن امید ناامیدی را وفا کن. نظامی. پس بگفتند این ضعیف بی مراد از مجاعت سکته اندر وی فتاد. مولوی. و همه خوشیها در اختیار و قدرت و فعل است. مجبورخود نام با خود دارد، یعنی بی مراد و بیچاره و عاجز و بی مزد. (کتاب المعارف) ، کنایه از مردم سبک و بی تمکین باشد. (برهان)، کنایه از شخصی بود که سبک باشد. مردم تند و تیز و سبکسر. (انجمن آرا)، مردم سبک و بی تمکین و بی قرار و سبکسر و سردرهوا و بیهوده. (ناظم الاطباء)، پوچ و سبک و مردم تند و تیز و سبکسر. (آنندراج)، سبک. (رشیدی)، بی عقل. بی خرد. بی شعور. احمق. آنکه بی اندیشۀ قبلی کاری کند. نادان. جاهل. (از یادداشت مؤلف) : به بد کردن بنده خامش بود چنان دان که بی مغز و بیهش بود. فردوسی. بچربی شنیده همه یاد کرد سر تور بی مغز پرباد کرد. فردوسی. یکایک بدادند پیغام شاه بشیروی بی مغز و بی دستگاه. فردوسی. گر هزار است خطا ای بخرد جمله خطاست چند ازین حجت بی مغز تو ای بیهده چند. ناصرخسرو. نه مکانست سخن را سر بی مغزش نه مقرست خرد را دل چون قارش. ناصرخسرو. بگو بدان که خلاف خدایگان خواهد که کارنامۀ بی مغز را یکی برخوان. مسعودسعد. آن بخت ندارند که ناخواسته یابند چیز این دو سه تا شاعر بی مغز چو گشنیز. سوزنی. ندادند صاحبدلان دل بپوست وگر ابلهی داد بی مغز اوست. سعدی. - بی مغزان تردامن، آن اصحاب خلل که فاسق باشند. این کنایه است از کسانی که مایۀ نیکی ندارند وبدکردارند و ایشان بدترین انسان اند. (آنندراج)، فاسقان و فاجران و صاحبان خلل. (ناظم الاطباء)، - سر بی مغز، سر تهی از خرد و عقل: ور حسود از سر بی مغز حدیثی گوید طهر مریم چه تفاوت کند از خبث جهود. سعدی. - سخنهای بی مغز، گفته های بی اساس و بی اندیشه و بی معنی. (یادداشت مؤلف) : بدو گفت طوس ای یل شوربخت چه گویی سخنهای بی مغز و سخت. فردوسی
مُرَکَّب اَز: بی + مراد، آنکه به میل و آرزوی خود نمیرسد. (ناظم الاطباء)، ناکام: مراد بی مرادی را روا کن امید ناامیدی را وفا کن. نظامی. پس بگفتند این ضعیف بی مراد از مجاعت سکته اندر وی فتاد. مولوی. و همه خوشیها در اختیار و قدرت و فعل است. مجبورخود نام با خود دارد، یعنی بی مراد و بیچاره و عاجز و بی مزد. (کتاب المعارف) ، کنایه از مردم سبک و بی تمکین باشد. (برهان)، کنایه از شخصی بود که سبک باشد. مردم تند و تیز و سبکسر. (انجمن آرا)، مردم سبک و بی تمکین و بی قرار و سبکسر و سردرهوا و بیهوده. (ناظم الاطباء)، پوچ و سبک و مردم تند و تیز و سبکسر. (آنندراج)، سبک. (رشیدی)، بی عقل. بی خرد. بی شعور. احمق. آنکه بی اندیشۀ قبلی کاری کند. نادان. جاهل. (از یادداشت مؤلف) : به بد کردن بنده خامش بود چنان دان که بی مغز و بیهش بود. فردوسی. بچربی شنیده همه یاد کرد سر تور بی مغز پرباد کرد. فردوسی. یکایک بدادند پیغام شاه بشیروی بی مغز و بی دستگاه. فردوسی. گر هزار است خطا ای بخرد جمله خطاست چند ازین حجت بی مغز تو ای بیهده چند. ناصرخسرو. نه مکانست سخن را سر بی مغزش نه مقرست خرد را دل چون قارش. ناصرخسرو. بگو بدان که خلاف خدایگان خواهد که کارنامۀ بی مغز را یکی برخوان. مسعودسعد. آن بخت ندارند که ناخواسته یابند چیز این دو سه تا شاعر بی مغز چو گشنیز. سوزنی. ندادند صاحبدلان دل بپوست وگر ابلهی داد بی مغز اوست. سعدی. - بی مغزان تردامن، آن اصحاب خلل که فاسق باشند. این کنایه است از کسانی که مایۀ نیکی ندارند وبدکردارند و ایشان بدترین انسان اند. (آنندراج)، فاسقان و فاجران و صاحبان خلل. (ناظم الاطباء)، - سر بی مغز، سر تهی از خرد و عقل: ور حسود از سر بی مغز حدیثی گوید طهر مریم چه تفاوت کند از خبث جهود. سعدی. - سخنهای بی مغز، گفته های بی اساس و بی اندیشه و بی معنی. (یادداشت مؤلف) : بدو گفت طوس ای یل شوربخت چه گویی سخنهای بی مغز و سخت. فردوسی
دهی است از دهستان بادرود بخش نطنز شهرستان کاشان در 32هزارگزی شمال نطنز. دارای 1100 تن سکنه است. آب آن از چهار رشته قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان بادرود بخش نطنز شهرستان کاشان در 32هزارگزی شمال نطنز. دارای 1100 تن سکنه است. آب آن از چهار رشته قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان قهستان بخش مرکزی شهرستان سیرجان. واقع در 30هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد. سکنۀ آن 200 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان قهستان بخش مرکزی شهرستان سیرجان. واقع در 30هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد. سکنۀ آن 200 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان ارادان بخش گرمسار شهرستان دماوند. واقع در 9هزارگزی شمال خاور گرمسار. آب آن از حبله رود تأمین می شود. دارای 420 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان ارادان بخش گرمسار شهرستان دماوند. واقع در 9هزارگزی شمال خاور گرمسار. آب آن از حبله رود تأمین می شود. دارای 420 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در 5هزارگزی جنوب ده دوست محمد. سکنۀ آن 117 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در 5هزارگزی جنوب ده دوست محمد. سکنۀ آن 117 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان آباده طشک بخش نی ریز شهرستان فسا. واقع در84هزارگزی شمال نی ریز. سکنۀ آن 695 تن. آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان آباده طشک بخش نی ریز شهرستان فسا. واقع در84هزارگزی شمال نی ریز. سکنۀ آن 695 تن. آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
پناه بردن و پناه خواستن، پناهیدن. عوذ. استعاذه. استظلال: فزع الیه، پناه جست. عقل، پناه جستن بکسی. عقول، پناه جستن بکسی. (منتهی الارب) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در20هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنۀ آن 626 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
پناه بردن و پناه خواستن، پناهیدن. عوذ. استعاذه. استظلال: فَزَع َ الیه، پناه جست. عقل، پناه جستن بکسی. عقول، پناه جستن بکسی. (منتهی الارب) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در20هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنۀ آن 626 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
منسوب به ده نفر مرد و یا زیادتر. (ناظم الاطباء). هر چیز منسوب به ده مرد که کنایه ازبسیاری مرد است چون زر ده مرده و جام ده مرده، زری و جامی که به مردم بسیار کفایت کند. (از آنندراج). - ده مرده حلاج بودن، نهایت زیرک یا کاری بودن. (از امثال و حکم دهخدا). - ده مرده کار، یک کس که کار مردم بسیار کند. (از چراغ هدایت). - ده مرده کار کردن، کار کردن یک نفر به اندازۀ ده نفر. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). - جام ده مرده، جامی که برای ده نفر کفایت می کند. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) : توقف مکن رطل پر کرده ده به دریاکشان جام ده مرده ده. نظامی. - زور ده مرده، زوری که مقابل زورده نفر مرد باشد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) : زر نداری نتوان رفت به زور از دریا زور ده مرده چه باشد زر ده مرده بیار. سعدی. ، جمعیتی که مرکب از ده مرد باشد، سرکردۀ ده نفر. (ناظم الاطباء) ، هرزه گوو بسیار گو. (غیاث). - ده مرده گو (یا گوی) ، بسیار پرحرف. (از برهان) (ناظم الاطباء). کنایه از هرزه گوی است، چه گفتن بسیار دال است بر هرزه گویی. (آنندراج) : حذر کن ز نادان ده مرده گوی چو دانا یکی گوی و پرورده گوی. سعدی
منسوب به ده نفر مرد و یا زیادتر. (ناظم الاطباء). هر چیز منسوب به ده مرد که کنایه ازبسیاری مرد است چون زر ده مرده و جام ده مرده، زری و جامی که به مردم بسیار کفایت کند. (از آنندراج). - ده مرده حلاج بودن، نهایت زیرک یا کاری بودن. (از امثال و حکم دهخدا). - ده مرده کار، یک کس که کار مردم بسیار کند. (از چراغ هدایت). - ده مرده کار کردن، کار کردن یک نفر به اندازۀ ده نفر. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). - جام ده مرده، جامی که برای ده نفر کفایت می کند. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) : توقف مکن رطل پر کرده ده به دریاکشان جام ده مرده ده. نظامی. - زور ده مرده، زوری که مقابل زورده نفر مرد باشد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) : زر نداری نتوان رفت به زور از دریا زور ده مرده چه باشد زر ده مرده بیار. سعدی. ، جمعیتی که مرکب از ده مرد باشد، سرکردۀ ده نفر. (ناظم الاطباء) ، هرزه گوو بسیار گو. (غیاث). - ده مرده گو (یا گوی) ، بسیار پرحرف. (از برهان) (ناظم الاطباء). کنایه از هرزه گوی است، چه گفتن بسیار دال است بر هرزه گویی. (آنندراج) : حذر کن ز نادان ده مرده گوی چو دانا یکی گوی و پرورده گوی. سعدی
دهی است از دهستان سوسن بخش ایذۀ شهرستان اهواز. واقع در 42هزارگزی شمال خاوری ایذه. دارای 185 تن سکنۀ آن آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان سوسن بخش ایذۀ شهرستان اهواز. واقع در 42هزارگزی شمال خاوری ایذه. دارای 185 تن سکنۀ آن آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نام یکی ازدهستانهای بخش طبس شهرستان فردوس است که در شمال طبس واقع و اغلب قراء آن در خاور شوسۀ عمومی فردوس - طبس قرار دارند. و از 6 آبادی تشکیل شده و در حدود 508 تن جمعیت دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) مرکز دهستان ده محمد بخش طبس شهرستان فردوس. واقع در 50هزارگزی شمال طبس دارای 126 تن سکنه. آب آن از قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام یکی ازدهستانهای بخش طبس شهرستان فردوس است که در شمال طبس واقع و اغلب قراء آن در خاور شوسۀ عمومی فردوس - طبس قرار دارند. و از 6 آبادی تشکیل شده و در حدود 508 تن جمعیت دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) مرکز دهستان ده محمد بخش طبس شهرستان فردوس. واقع در 50هزارگزی شمال طبس دارای 126 تن سکنه. آب آن از قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در 10هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنۀ آن 100 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در 10هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنۀ آن 100 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)